روز پدر مبارک
سلام روز پدر مبارک دیشب به مناسبت روز پدر می خواستیم بریم برای آقای پدر هدیه بخریم اونم با این دو تا ورو جک از منزل اتمام حجت شد که اگه باهم دعوا کنید من همون جا از ماشین پیادتون می کنم و هردو قول دادند در فروشگاه آقا سجاد فرموند باید برای من هم هدیه بخرید چون من پسرم یه روز پدر میشم و ما را مجبور به تهیه هدیه کرد بعد در راه برگشت پرستو گفت سجاد به بابا نگی رفتیم براش هدیه بخریم بگو رفتیم برای مامان مانتویی چیزی بخریم خلاصه رسیدیم منزل بعد از کلی سفارش سجاد به محض دیدم بابا گفت : بابا ما نرفتیم برای تو هدیه بخریم رفتیم برای مامان ( یادش رفته بود بگه مانتو کمی مکث کرد) روسریی چیزی بخریم...
نویسنده :
مامان
17:04
سجاد با مزه
من فکر می کردم سجاد خیلی بزرگ شده البته شده اما هنوز بامزگیهای بچه گونه رو داره مثلا از پنجره اتاق خواب رو به گربه تو حیاط دا میزنه : اهای گربه ما تو دستشویی حیاط جوجه نداریم ها یه نفر رفته دستشویی بعد هم اومده تو به من میگه مامان دیدی گربه رو گول زدم ( دستشویی رو پوشونده بودیم و برا ی جوجه ها لونه کرده بودیم) خاله زهره ژورنال اورده و دارن برای انتخاب لباس با خاله زهرا اون رو نگاه می کنند سجاد با دیدن عکس عروس ها میگه : مامان برای من تولد نگیر من چرا پسرم ؟ سجاد اخه من نمی خوام بزرگ شم عروس بگیرم من از عروس می ترسم من : تودلم می گم حق داری مادر سجاد میگه : مامان برای من تولد نگیر من چر...
نویسنده :
مامان
16:56
بدون عنوان
سلام پسرم این روز ها بزرگ شده درک زیادی پیدا کرده و شاد است واما باباجون براش 4 تا اردک و 2 تا بلدر چین خریده دستشویی حیاط رو براشون به صورت لونه درست کردیم سجاد پنجره اتاق رو باز کرده و می گه مامان ببین یه گربه بعد بلند می گه پیشته گربه ما تو دستشویی جوجه نداریم یه نفر اونحا رفته دستشویی بعد به من میگه مامان دیدی چه حوری گربه رو گول زدم پنجشنبه خاله داشت با خاله زهرا مدل لباس می دید توی ژورنال ها ژورنال عروس هم بود سجاد اول اومده میگه مامان برای من تولد نگیر من ؟ چرا سجاد : چون من نمی خوام بزرگ شم عروس بگیرم من از عروس می ترسم بعد از زمانی که گذشته میگه مامان اصلا برام تولد نگیر چون من بز...
نویسنده :
مامان
0:14
اعضای تیم فوتبال ژاپن
سلام همانطور که همه می دونیم این روزها کارتون ها جزء جدایی ناپذیر زندگی ما شدند در این راستا ما کارتونان فوتبالیست ها رو برای سجاد خریدم شاید دروغ نباشه اگه بگم صد بار دیدش و ازشون تقلید کرد تا جاییکه دوست داشت در مسابقه بین ایران وو ژاپن تیم ژاپن ببره اما به تازگی من کشف کردم که سجاد فکر می کنه سوباسا واقعا در تیم ژاپن هست و بقیه اعضای کارتون و یه شب دیدم باباش وقت فوتبال داره براش توضیج می ده که اینا تو تیم نیسنتد سجاد هم به من میگه مامان حتی تارو میزاکی هم تو تیم ژاپن نیست سوباسا هم نیست
نویسنده :
مامان
1:45
انتخاب مدرسه
سلام مدتی است که برای انتخاب مدرسه سجاد سردر گمم به سایت تعداد زیادی از مدارس سر زدم دو تا مدرسه رو هم تا به خال حضوری رفتم اما امان از نگاه نکته بین و حساس من همه می گن تشابه شغلی باعثه که سخت بگیری و من به خیلی از مسائل فکر میکنم که فرزندم دررابطه با مدارس در گیر خواد بود مدرسه 1 : یک مدرسه با روش شناختی باهم رفتیم و از نزدیک با مدرسه آشنا شدیم و به توضیحات مدیر گوش دارم حسن این مدرسه دادن آزادی انتخاب به دانش آموزان در مورد یادگیری فضای زیبا و تمیز و روشن و دلباز بود اما عیوب کلاس ها با شیشه حدا شده بود که خطرناک است خصوصا برای پسر ها شهریه نسبت به خدمات و حتی زمان مدرسه...
نویسنده :
مامان
7:28
مکالمه های سجاد
سجاد : بابا جون یه خونه بساز که فقط طبقه سوم داشته باشه و سطش پله داشته باسه بره بالا باباجون : پس دایی چی ؟ سجاد دایی تو برو شمال ویلای ما ( البته بعدا پشیمون شد و گفت که ویلا بخر ) من پس مامان جون و بابا جون چی ؟ سجاد : همین خونه دومشون هستند کلا پسرم کم اشتهاست نه ؟ سجاد : بابا من بزرگ شدم زن گرفتم برام موتور میخری ؟ من و بابا : سجاد به خاله زینب روز عید دیدنی : خاله این نی نی شیر مامان میخوره خاله زینب : بله سجاد: شیر گاو هم خوبه خاله : اره اما این نی نی کوچولوه باید شیر مامان بخوره سجاد : اما شیرگاو بهتره چون گاو از مامان و بابای من گ...
نویسنده :
مامان
7:03
خاطرات
سلام امروز یاد چند تا خاطره از کوچیکی پسرم افتادم فکر کردم تا یادم نرفته اینکا بنویسمشون به سی دی های مجیک انگیش می گفت : مجید فینگلی همش می گفت منم می خوام نمک کنم و بعد کل کابینت های مامانمو بیرون می ریخت هنوز به پماد میگه کماد و تازگی ها اومده میگه مامان من با کامپیوتر با رفتم تو یه بازی ایرترنتی مامان بریم تو ایرترنت برام بازی رو بیار باز یادم اومد می ام همین جام مینویسم چند وقت قبل (5 سالگی ) : مامان مگه من از مهدی وحسین بزرگتر نیستم من : بله پسرم سجاد : پس برام موبایل بخر من : عاشق حسین کوچولوه و دلش می خواد خدا به ماهم نی نی داداش بده که البت من ز...
نویسنده :
مامان
23:47
عکس هایی از من
سلام ای ما مان تنبل آخه چرا وبلاگ منو نمی نویسی ؟؟؟ این روزها که یادت رفت حالت جامی یاد حالا دوست های عزیز عکس ها ی تولد 1 سالگی منو ببینید مامان دنبال بقیه عکس ها گی کرده و تو پست های بعدی بقیه رو میذاره تولد یک سالگی از سمت چپ به راست : دانیال - محمد حسین- منو و پرستو - زهرا محمد جواد و سحر اما جرفهای بامزه من : منو دعوا نکنید آخه من یه مرد عاقلم به پرستو : عزیزم من به پات میشینم البته هنوزم بعضی از کلمات رو غلط می گم مثل برو نزدل ( بزدل ) کماد ( پماد ) جدیدا مامان داره اتاقم رو خلوت میکنه آخه می خواد اونو باروش ...
نویسنده :
مامان
6:57