سجادسجاد، تا این لحظه: 16 سال و 5 ماه و 10 روز سن داره

نی نی کوچولو گل پسره

خاطرات من

1391/4/10 4:09
نویسنده : مامان
409 بازدید
اشتراک گذاری

سلام

 وای که این مامانی من چقدر تنبله وقتی وبلاگ مامان های دیگه رو می بینه کلی غصه دار میشه که کم وبلاگ منو آپ میکنه فکر کنم برای تایپ کردن تنبلیش میاد و البته که خیلی گرفتاره و کار داره

 این روزها من بزرگ شدم و کلی شیطون برای خودم منطق پیدا کردم و کاملا متوجه توضیحات مامان و بابا هم هستم  فقط اشکال بزرگم میدونید چیه  : من از خوابیدن و غذا خوردن خوشم نمی اد

مامانم کلی غصه منو داره خدا نکنه یه بچه ببینه از من تپل تر تو دلش کلی غصه دار میشه  و عذاب وجدان داره  منم از خجالت مامان در می ام برای هر لقمه غذا کلی حرسش میدم بیچاره مامانی

 راستی من سه تا سفر  تو این ماه رفتم اولیش سفر مشهد بود که جای شما خالی خیلی به من خوش گذشت دست باباچون و مامان جون درد نکنه که ما رو مهمون کردند البته قسمت پارک آبیش که عالی بود  زیارت هم رفتم ها  مامان کلی بهم گفت به امام رضا سلام بده دعا کن منم  دستم بالا بردم و بلند یه دعایی کردم که همه خندشون گرفت ": ای امام رضا به ما یه نی نی پسر بده   آ خه این دعا خنده داره ؟؟؟

 بعد هم دو تا دختر توخیاط حرم دیدم و براشون شروع به تعریف کردم  البته نمی دونم چرا اینقدر کفشون بریده بود و ماتشون برده بود

سفر بعدی خونه عمو مجید بود که نزدیک سد لتیانه از خاله سمیه و عمو و ایمان گل بابت پذیرایشون ممنونیم

سفر بعدی هم شمال بود که به من خیلی خوش گذشت  چون مامان جون و باباجونم هم اومده بودند

فقط حیف دریا طوفانی بود و من آب بازی نکردم  عوضش با مامان کلی سنگ حمع کردم

 دیدی مامان جون نوشتن خاطراتم سخت نیست فقط کمی صبر و حوصله میخواد

راستی یه اتفاق جالب من  و بابا داریم میریم کلاس آیکیدو من من کلی ورزش کار شدم

 یه راستی دیگه : من چون تابستونه  بیشتر وقت ها با بابام میرم مهد کودک اینم عکسمه  راستی چرا بابا اینجا ازم عکس گرفته  اونم به زور ....... چون من مشغول شیطونی بودم نمیزاشتم

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)