سجاد با مزه
من فکر می کردم سجاد خیلی بزرگ شده البته شده اما هنوز بامزگیهای بچه گونه رو داره مثلا از پنجره اتاق خواب رو به گربه تو حیاط دا میزنه : اهای گربه ما تو دستشویی حیاط جوجه نداریم ها یه نفر رفته دستشویی بعد هم اومده تو به من میگه مامان دیدی گربه رو گول زدم ( دستشویی رو پوشونده بودیم و برا ی جوجه ها لونه کرده بودیم)
خاله زهره ژورنال اورده و دارن برای انتخاب لباس با خاله زهرا اون رو نگاه می کنند
سجاد با دیدن عکس عروس ها میگه : مامان برای من تولد نگیر
من چرا پسرم ؟
سجاد اخه من نمی خوام بزرگ شم عروس بگیرم من از عروس می ترسم
من : تودلم می گم حق داری مادر
سجاد میگه : مامان برای من تولد نگیر
من چرا پسرم ؟
سجاد اخه من بزرگ میشم انوقت تو و بابا فوت می کنید من و پرستو تنها میشیم بعد پرستو فوت می کنه من تنها می شم
اون روز تا وقت خواب در گیر مسئله مرگ و زندگی بود و می ترسید