احوالات این روز های من
سلام دوستان خدا رو شکراین مامان ما هم داره وبلاگ نویسی رو یاد میگیره البته هنوز کنده و اما احوالات ما در این روز های تابستانی : مامان مامان برام 2 تا چیز بخر مامان : چی ؟ من : یه تلسکوپ و یه اسکلت از این هایی که نوی بدن ماست مامان : آخه پسرم تلسکوپ گرونه من پول ندارم من : مامان کاری نداره هی برو بانک پولاشودر بیار بعد که زیاد شد برام بخر دیروز هم با مامان رفتیم باغ( پا گشای خاله بود که مامان جون زحمت کشیدند) کلی با بچه ها بازی کردم غذامو هم خوب خوردم راستی همه توی متعجب بودند از اینکه من چقدر اجتماعی هستم و با همه گرم میگیرم نی نی اله محبوبه هم اومده بود که من چون کلا...
نویسنده :
مامان
8:23